جدول جو
جدول جو

معنی دژم گرداندن - جستجوی لغت در جدول جو

دژم گرداندن
(چُ خَ خوَرْ / خُرْ دَ)
دژم کردن. اندوهگین کردن. اندوهناک ساختن، خشمگین کردن:
مگردان به ما بر دژم روزگار
چو آمد درخت بزرگی به بار.
فردوسی.
و رجوع به دژم کردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم گرداندن
تصویر چشم گرداندن
خیره نگریستن، با نگاه تند و خشمآلود به کسی نظر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شُ شُ دَ)
خیره نگریستن. بقهر و غضب کسی یا چیزی را نگاه کردن. بخشم در کسی نگریستن. چشم غره رفتن
لغت نامه دهخدا
(جَ دَ)
گرداندن و به دور درآوردن با دست. چرخاندن با دست، با دست زیر و زبر کردن چنانکه برنج و گندم را پس از پاک کردن
لغت نامه دهخدا
(جِ کَ دَ)
نام تغییر دادن. (از آنندراج). نام عوض کردن. رجوع به نام تغییر دادن شود:
ترسد که نام و ننگ به زشتی بدل کند
یوسف به دور حسن تو گردانده نام را.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چُ خوَرْ / خُرْ دَ)
دژم گشتن. اندوهناک شدن. اندوهگین گشتن:
من دژم گردم که با من دل دوتا کرده ست دوست
خرم آن باشد که با او دوست دل یکتا کند.
منوچهری.
چرا نه مردم عاقل چنان زید که به عمر
چو درد سر کندش مردمان دژم گردند.
عسجدی.
، تیره گشتن. زنگ زده شدن:
زدودش (آئینه را) بدارو کزآن پس ز نم
نگردد بزودی سیاه و دژم.
فردوسی.
، خشمناک شدن:
وگر با تو گردد به چیزی دژم
به پوزش گرای و مزن هیچ دم.
فردوسی.
و رجوع به دژم گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَمْ مُ فَ دَ)
تغییر رأی و عقیده دادن:
دل بگردان زود و گرد او مگرد
سر بکش زین بدنشان و دل بکن.
ناصرخسرو.
، نومید کردن کسی را:
مرا اگرچه نبینی و رو بگردانی
دلم چگونه ازین آرزو بگردانی.
امیر شاهی سبزواری (از آنندراج).
رجوع به این ترکیب ذیل گرداندن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم گرداندن
تصویر چشم گرداندن
خیره نگریستن، بقهر و غضب نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار